آموخته ام كه با پول مي شود خانه خريد ولي زندگي نه ، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد ولي احترام نه،
مي توان كتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، و بالاخره ، مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه.
آموخته ام ... كه تنها كسي كه مرا در زندگي شاد مي كند كسي است كه به من مي گويد: تو مرا شاد كردي
آموخته ام ... كه هرگز نبايد به هديه اي از طرف كودكي، نه گفت
آموخته ام ... كه هميشه براي كسي كه به هيچ عنوان قادر به كمك كردنش نيستم لااقل دعا كنم
آموخته ام ... كه مهم نيست كه زندگي تا چه حد از شما جدي بودن را انتظار دارد، همه ما احتياج به دوستي داريم كه لحظه اي با وي به دور از جدي بودن باشيم
آموخته ام ... كه گاهي تمام چيزهايي كه يك نفر مي خواهد، فقط دستي است براي گرفتن دست او، و قلبي است براي فهميدن وي
آموخته ام ... كه راه رفتن كنار پدرم در يك شب تابستاني در كودكي، شگفت انگيزترين چيز در بزرگسالي است
آموخته ام ... كه زندگي مثل نخ قرقره اي است، هر چه به انتهايش نزديكتر مي شويم سريعتر حركت مي كند
آموخته ام ... كه تنها اتفاقات كوچك روزانه است كه زندگي را تماشايي مي كند
آموخته ام ... كه خداوند همه چيز را در يك روز نيافريد. پس چه چيز باعث شد كه من بينديشم مي توانم همه چيز را در يك روز به دست بياورم
آموخته ام ... كه چشم پوشي از حقايق، آنها را تغيير نمي دهد
آموخته ام ... كه اين عشق است كه زخمها را شفا مي دهد نه زمان.
آموخته ام ... كه وقتي با كسي روبرو مي شويم انتظار لبخندي جدي از سوي ما را دارد
آموخته ام ... كه زندگي دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... كه فرصتها هيچ گاه از بين نمي روند، بلكه شخص ديگري فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد كرد
آموخته ام ... كه لبخند ارزانترين راهي است كه مي شود با آن، نگاه را وسعت داد .
(چارلي چاپلين)